🎎 پرنسس جامیونگ 🎎

Anahita Anahita Anahita · 1403/2/12 20:27 · خواندن 1 دقیقه

پارت 1

از زبان جامیونگ:

سلام من جامیونگ هستم شاهزاده ی ناشناخته شده ناکرانگ

الان مادر من موهاسو من رو باردار هست و در راه پادشاه یوهان داره تعظیم میکنه شاه یوهان به مادرم میگه بیا و به عقد من در بیا .. ولی وزرا میگن که مادرم بارداره و یوهان مجبوره از خیر مادرم بگذره در این هنگام ملکه جشیر خواهرم لاهی رو بارداره

پدرم چون اهل امپراطوری چوسان هست و اهل هان نیست مجبوره درویی کنه و جلو هانی ها سر خم کنه ولی داره با فرمانده وانگ گوک نقشه ی شورش میچینه وقتی مادرم و ملکه جشیر دارن زایمان میکنن پیشگو ی قصر هنگام رصد ستاره ها میبینه من و یا خواهرم برای ناکرانگ بد هستیم و ممکنه نابودش کنیم پس دستور میدن بعد از بدنیا اومدن خواهرم و من ما رو بکشن ملکه جشیر با پیشگو سکس کرد و گفت باید با یک نقشه دخترم رو نجات بدی و اونم همون کار رو انجام میده و لاهی رو نجات میدن و من رو با سنجاق سینه زخمی میکنن و میسپارن بدست آب البته با ایل پوم پسر پرستار مادرم که مادرش در شرف مرگه ما با قایق جون سالم به در میبریم و یک خانواده سیرک دار پارو نجات میدن . من بزرگ میشم و چون اسم واقعیم رو نمی دونستیم به اسم پوکو من رو صدا میزدن و ایل پوم رو به اسم پنگهای .

 

فلش بک به چند سال قبل:

 

 

خب دوستان امیدوارم خوشتون بیاد پارت بعد قطعا از این بهتر و طولانی تره

ادامه مطلب