من برگشتم + پرنسس جامیونگ

سلام بچه ها من تا چند روز پیش فقط پست هایی با متن های کم میتونستم بزارم ولی حالا درست شد 🙂🙃
🎎🎎🎎🎎🎎🎎🎎🎎🎎🎎🎎🎎🎎🎎🎎🎎🎎🎎
پارت 3
که با یه صحنه ی کاملا وحشتناک مواجه شد
می سول سو در مقبره ی جومونگ کبیر : جومونگ کبیر من آرزو میکنم اون پسره هودونگ هرچه سریعتر بمیره و شرش رو کم کنه ازتون خواهش میکنم بهم توانایی بدید تا بچه ای بدنیا بیارم و اون بچه ی بی اصل نسب بویو ای رو از سر راهم کنار بزنم
هودونگ با گریه ی بی صدا : مادر جون چرااا هاا چرا منو مثل آشغال میندازی دور من میترسم ازتون و دیگه پیشتون نمی یام دیگه دوستتون مدارم 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
هودونگ میره بیرون و تو برفا به گریه و زاری ادمه میده
هودونگ : مامانی چرا انقدر زود مردی ؟ چرا بویو ای بودی و گوریو نبودی ؟ چرا باید اینطوری میمردی ؟
هودونگ میره و میخوابه ولی خوابش نمیبره و تا صبح با خودش ور میره
صبح روز بعد
فرمانروا تائموشین : هودونگ رو بیارین
ندیم هان : قربان عالیجناب سرما خوردن
فرمانروا : بیارش پیشم . همین که گفتم
ندیم هان : چشم قربان .امر امر شماست
بیا پایین
پایین تررر 😂😂😂
دیگه داری میرسی
یکم دیگه 😂😂
خب دیگه بخش اول این پارت تموم شد و فقط بخش دومش مونده 😂😂😂